بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
داستان خشکبار اعتماد از جایی شروع شد که یک جوان جویای نام ازیکی از شهرستان های توابع اصفهان به قصد تجربه دنیایی جدید عازم تهران شد.
اصفهان از دیرباز پایتخت شیرینی ،گز و تنقلات سنتی بوده وهست. مردم اصفهان در گعده های شبانه خود همیشه برای پذیرایی از میهمانان خود از گز و برخی خشکبار که به صورت سنتی تفت داده می شد، استفاده میکردند. اهالی اصفهان به این نوع آجیل سنتی “چلسمه” می گفتند.
یعنی ترکیبی از ۴۰ اسم آجیل البته که ۴۰ قلم نبوده و صرفا به دلیل تنوع آن به این اسم نامیده می شده است.جوان قصه ما که ستار نام داشت از این فرهنگ آمده بود و در خانواده او تهیه و ترکیب چلسمه یکی از رسوم بوده و همیشه یاد میکند از ناخنک زدن ها به چلسمه ی در حال تفت وطعم خام و پخته انواع نخودچی و پسته و برنجک که مادر با سلیقه اش همیشه یکی از مسئولیت هایش آماده کردن آنها بود تا اگر مهمانی به خانه آنها می رسید اولین چیزی که برای پذیرایی تعارف میشد چای و چلسمه بود. ” یادش بخیر”
ستار در بدو ورود به تهران نزد پسر عمویش حاج محمد رحیمی که در چهارراه سیروس فروشگاه داشت و به فروش عمده محصولات داداش برادر، ویتانا و آدامس خروس نشان مشغول بود رفته و مشغول شد. خیلی زمان لازم نبود تا حاج محمد کاردانی،دقت و امانتداری ستار را دیده و به او فرصتی بینظیر بدهد.
شراکت برای ستار در فروشگاه رحیمی فرصتی بود برای نمایش توانمندی،لیاقت و دقت نظرش.
او از این موقعیت استفاده برد تا به تجربیات خود در زمینه فروش و کسب و کار بیافزاید.
این شروع در سال ۱۳۳۹ اتفاق افتاد هر روز بازار افقهای جدیدی برابر دیدگانش میگشود مردم داری،صداقت و کسب روزی حلال یک بنمایه میخواهد. یک ویژگی که اگر نداشته باشی بعید است موفق شوی.
و آن چیزی نیست مگر صبر.
حالا سال ۱۳۵۰ شده و در بازار خبر افتاده که بنگاه ایران پیما در ضلع جنوبی چهارراه سیروس را گذاشته اند برای فروش معامله بزرگی بود و قیمت پیشنهادی در آن زمان سرسام آور اما حاج محمد رحیمی دیگر با تمام وجود درک کرده بود که میشود روی این جوان حساب کرد و با او می شود دل به دریا زد. بنگاه ایران پیما خریداری شد و بنگاه رحیمی نام گرفت این اتفاق در تمام بازار پیچید و بنگاه اعتماد شده یکی از اولین و بزرگترین فروشگاه های صنف آجیل و خشکبار که هم عمده فروشی و خرده فروشی داشتند.
جوان قصه ما حالا دیگر شده بود حاج ستار رضاخواه و ۲۹ سال از شراکت او با حاج محمد رحیمی گذشت. کار گسترده شده بود و فرزندان ایشان به ثمر رسیده و پسران حاج محمد رحیمی و حاج ستار وارد کسب و کار شده و هر یک ایده ای داشتند گاهی هم اختلاف سلیقه موجب گله و شکایت میشد. بعضی وقت ها آن گله و شکایت ها تند می شدند.حاج ستار و حاج محمد به این نتیجه رسیدند که دیگر زمان شراکت شان به سر آمده و باید جدا شوند بعد از ۲۹ سال کار مشترک مغازه ای در خیابان بوذر جمهوری هم خریده بودند و به قول حاج ستار بعد از 29 سال شراکت ظرف یک صبح تا ظهر با خوشی و خرمی از هم جدا شدند.حاج ستار فروشگاه جدید را اعتماد نامید و همیشه میگفت این موفقیت ها و کسب و کار حاصل اعتماد حاج محمد رحیمی به یک جوان ساده اما جویای نام بود موفقیت هایش را ثمره اعتماد می دانست به همین منظور نام فروشگاه خود را اعتماد گذاشت چه نام با مسمایی. واقعا اعتمادمی تواند باعث معجزاتی شود. در سال ۱۳۶۷خشکبار اعتماد متولد شد و فصل جدیدی در زندگی و کار حاج ستار شروع شد.
پسر کوچکتر حاج آقا حالا دیگر مردی شده بود و حاج آقا پا به سن گذاشته و دیگر به بازنشستگی خود می اندیشید عباس پسر کوچکتر حاج ستار حالا جانشین پدر بود و باید راه پدر را ادامه می داد به همین منظور با پسرخاله اش که چند سال قبل از او در مجموعه مشغول شده بود شریک شد و کل مجموعه را تحویل گرفت.
شراکتی که خیلی طول نکشید و بعد از ۵ سال علیرضا کاشانی شریک و پسرخاله عباس از او جدا شده و خشکبار کاشانی را راه اندازی کرد.
حالا سال ۱۳۹۱ شده و عباس رضاخواه به تنهایی مسئولیت اداره آنچه از اعتماد باقی مانده بود را به عهده داشت و با نگاه تازه و رویکردی جدید با هدف همسان سازی مجموعه با نیازهای بازار اقداماتی را در دستور کار قرار داد تغییراتی اعم از ثبت شرکت با عنوان تعاونی اعتماد کوروش کوشان (نامی برگرفته از نام دو فرزندش)، و دریافت مجوزهای لازم بهداشتی مثل سیب سلامت و…، نوآوری در پروسه فرآوری آجیل، ، راه اندازی خطوط بسته بندی و تجهیز کارگاه به جدیدترین دستگاه های اتوماتیک، بروز کردن و توسعه فضای تولید، از جمله کارگاه رست و بسته بندی، انبار زنجیره سرد مواد اولیه و محصول، منعطف سازی فروش بر اساس نیاز روز مشتریان و طراحی و راه اندازی سایت و شبکه فروش در فضای مجازی، اینها تنها گوشه ای از اقدامات او بوده است.
اعتماد راه درازی را سپری کرده است اما به واقع راه درازی هم در پیش رو دارد. نهالی که به واسطه اعتماد رویید، هر چند دچار طوفان ها و مصائب زیادی شد اما همچنان محکم و استوار ایستاده است، جوانههایی زده و در جستجوی تجربیات بیشتری پر انرژی و پر تکاپو حرکت می کند.